حرف دل

میروم دور از همه با دنیای خود خلوت کنم باید اخر من به این بیگانگی عادت کنم

۱۷ مطلب با موضوع «شعر و هنر» ثبت شده است

دلمردگی

به نام آرام بخش جان

چن سالی بود دگ امتحان های آکادمیک و تحصیلی نداشتم و همش دل ب امتحان های خودش سپرده بودم تا این یک ماه اخیر ک 12واحد سر سخت در مقابلم قرار داشت ک باهاشون دست و پنجه نرم کردم خب بگذریم از این ک بکنی طول کشید ک خودم و پیدا کنم ولی شکر خدا ک خوب گذشت 

 

دلم تنگ شده بود برای وبلاگ، برای نوشتن، برای سبک شدن. از گذر زمان و دل مردگی متنفرم ولی خب انگار میخواد این بلا سرم بیاد، اونم منی ک همش اهل دل بودم و آهنگ و نوشتن، حالا بعد از چندین وقت شاید نزدیک دوسال یکی از ترانه های خاطره انگیز و قشنگم و اتفاقی پیدا کردم، اینم رسم روزگاره ولی باید زودتر جلوش و بگیرم  

و اما حسن ختام متن امشب باشه  همون ترانه کذایی 

 

یاعلی مدد 

 

 

 

 

 

شبا تو زمزمه های می خونه 

هرکی از تو میخونه خوب میخونه 

هرکی از تو میخونه غم تو صداشه 

غمی ک خوبه تو هر صدایی باشه 

غمی ک تا نباشه صدا صدا نیست 

این همه زمزمه تو می خونه ها نیس 

میگن عاشق یه صدای دیگه داره 

عاشقی حال و هوای دیگه داره

میخونم تا همه باور بکنن

از تو خوندن یه صفای دیگه داره

شبا تو زمزمه های می خونه

هرکی از تو میخونه خوب میخونه

قصه ای،؟! خوابی؟! ، خیالی مگ تو؟! 

آرزو های محالی مگ تو

واسه هر سری یه سودایی داری

سرنوشتی مگ فالی، مگ تو

۳۰ دی ۰۱ ، ۰۱:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

راه زندگانی

به نام آرام بخش جان 

در راه زندگانی

 

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

 

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را

 

به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم

که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

 

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی

چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

 

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی

که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را

 

سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل

خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را

 

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده

به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را

 

به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان

خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را

 

نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن

که از آب بقا جویند عمر جاودانی را

۰۴ آبان ۰۰ ، ۰۰:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

شمع نیمه جون

به نام آرام بخش جان

 

 

شمع نیمه جون

 

مثل شمع نیمه جون داره می سوزه تنم

کسی باور نداره این تن خسته منم
خیره مونده به افق چشم انتظار من

هم زبون شعله هاست داد من هوار من
قصه زندگی من قصه ماه و پلنگ

قصه رفتن و موندن قصه شیشه و سنگ
شب به پایان نرسونده شعله آخر من

صبح صادق ندمیده روی خاکستر من

شعله از سرم گذشت آشنایی نرسید

قطره قطره شد تنم در فضای شب چکید
هرچه گفتم نشنید کسی جز سایه من

تو که با من می میری سایه فریادی بزن

بی صدا سوختم و ساختم در دل این شب درد

از تنم چیزی نمونده غیر خاکستر سرد

غیرتم میکشد اما روشنی بخش شبم

میرسم به صبح صادق با همه تاب و تبم
مثل شمع نیمه جون لحظه لحظه جون به لب

داره می سوزه تنم بی صدا در دل شب
اوج التهاب من آخرین لحظه شب

پیک صبح شب شکن می رسه خنده به لب
تا شب از پا ننشست صبح صادق ندمید تنم آسوده نشد تا به آخر نرسید

۰۶ مهر ۰۰ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

یخ زدم

به نام آرام بخش جان

ساده بود دل کندن از اون همه خاطره برات

الان خوبی بی من خوش میگذره آروم شبات

 

توی دست های من گل نبود پوچ شد

شیرین بود خنده هات زندگیم دود شد

 

گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم

چشامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی

 

قرار بود این موقع باشیم کجا ببین حالا کجاشیم

 

گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم

چشامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی

 

قرار بود این موقع باشیم کجا ببین حالا کجاشیم

 

اتفاقی یه روز رد شدم از اون خیابون

دیدمت یخ زدم چه پیر شدیم ما هر دوتامون

 

ساده بودم برات زندگیم سخت شد

گریه کردم که تو زندگیت تلخ شد

 

گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم

چشامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی

 

قرار بود این موقع باشیم کجا ببین حالا کجاشیم

 

گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم

چشامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی

 

قرار بود این موقع باشیم کجا ببین حالا کجاشیم

 

۱۷ شهریور ۰۰ ، ۲۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

از تو نوشتن

به نام آرام بخش جان 

 

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!

اکسیر من! نه این که مرا شعرِ تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست

در شعرِ من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیهِ غزل های من شود

چیزی شبیه عطر حضورِ شما کم است

گاهی تو را کنارِ خود احساس می کنم

اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدنت را  بها کم است!

 

۰۳ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

مناجات

دلم جواب بلی می‌دهد صلای تو را

 

صلا بزن که به جان می‌خرم بلای تو را

 

 

به زلف گو که ازل تا ابد کشاکش تست

 

نه ابتدای تو دیدم نه انتهای تو را

 

 

کشم جفای تو تا عمر باشدم هر چند

 

وفا نمی‌کند این عمرها وفای تو را

 

 

بجاست کز غم دل رنجه باشم و دلتنگ

 

مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را

 

 

تو از دریچه دل می‌روی و می‌آیی

 

ولی نمی‌شنود کس صدای پای تو را

.....      .........  ...........     .......

 

ما سر و وضع خویش را این دو سه شب ندیده‌ایم

 

گرد و غبار که رسید آینه تار می‌شود

 

 

من از پیاده بودن خودم پیاده تر شدم

 

خوشا بحال آن که شب به شب سوار می‌شود

 

 

گفت بیا اگر چه صد دفعه شکست توبه‌ات

 

توبه من که بیش از هزار بار می‌شود

 

 

این گره اى که من زدم واشدنش بعید نیست

 

به دست من نمی‌شود، به دست یار می‌شود

 

 

تکیه نمی‌کنم ازین به بعد به توان خویش

 

بنده که خسته شد، خدا دست به کار می‌شود

 

۱۷ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

دلا

به نام آرام بخش جان

دلا شب‌ها نمی نالی به زاری؛ سر راحت به بالین می گذاری

تو صاحب درد بودی ناله سر کن، خبر از درد بیدردی نداری

بنال ای دل که رنجت شادمانی است

بمیر ای دل که مرگت زندگانی است

میاد آندم که چنگ نغمه سازت، ز دردی بر نیانگیزد نوایی

میاد آندم که عود تار و پودت؛ نسوزد در هوای آشنایی

دلی خواهم که از او درد خیزد

بسوزد عشق ورزد اشک ریزد

به فریادی سکوت جانگزا را،  بهم زن در دل شب های و هو کن

و گر یاری فریادت نمانده است؛ چو مینا گریه پنهان در گلو کن

صفای خاطر دل‌ها ز درد است

دل بی‌درد همچون  گور سرد است

۲۰ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

هوای تازه

به نام آرام بخش جان 

هوای تازه 

مثلِ خاطرات کهنه توی دفتر قدیمی یا مثله شروع تازه ساده و گرم و صمیمی
تو همون هوای تازه واسه این دل شکسته تو همون طلوعه زیبا واسه این همیشه خسته
تو همونی که نگاهت آبی عمیقه دریاست آروم و پاک و نجیبه طرحه زیبایی دنیاست
تو تمام رویاهامی ای همیشه با صداقت همیشه کناره من باش نه فقط از سرِ عادت
اگه این غروب دلگیر تو رو از چشمام بگیره برق اون چشم های نازت انتقامم و می گیره

اگه روزگار سختگیر واسمون زنگ خطر شد نگران نباش گل من با یه پلک زدن تموم شد
یاد اون هوای ابری زیر اون نَم نَم بارون که هم اش بهت می گفتم با چشم های خیس و گریون
تو تمام رویاهامی ای همیشه با صداقت همیشه کنار من باش نه فقط از سر عادت
تو تمام رویاهامی ای همیشه با صداقت همیشه کناره من باش نه فقط از سرِ عادت
اگه این غروب دلگیر تو رو از چشمام بگیره برق اون چشم های نازت انتقامم و می گیره
اگه این غروب دلگیر تو رو از چشمام بگیره برق اون چشم های نازت انتقامم و می گیره

من هوایی تازه عشقی تازه می خوام من تمام تازه ها رو با تو بی اندازه می خوام
در هوای تازه باید زندگی رو جست و جو کرد جامه دلتنگ دل رو با نگاهی پشت و رو کرد
باید از شاید گذشت و با دل عاشق درآمیخت پشت به دنیای گذشته کرد و حفظ آبرو کرد

باید از تاراج اندوه دل بریدش باید از باغ محبت سرکشیدش
از دل حادثه ها باید پریدش با تو موند و زندگی رو جور دیگه با تو دیدش

من اگر حال و هوایی تازه می خوام من همه این تازه ها رو با تو می خوام از تو می خوام
من هنوزم زندگیم و از تو می خوام من تمام لحظه هامو از تو می خوام با تو می خوام

 

شکر از تمام داشته ها و نداشته ها 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

۰۵ دی ۹۹ ، ۱۵:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

کوی جان

به نام آرام بخش جان 

 

تا دامن از من کشیدی ای سر و سیمین تن من

هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من

جانا رخم زرد خواهی جانم پر از درد خواهی

دانم چه ها کرد خواهی ای شعله با خرمن من

بنشین چو گل درکنارم تا بشکفد گل ز خارم

ای روی تو لاله زارم وی موی تو سوسن من

ای جان و دل مسکن تو خون گریم از رفتن تو

دست من و دامن تو اشک غم و دامن من

من کیستم بی نوایی با درد و غم آشنایی

هر لحظه گردد بلایی چون سایه پیرامن من

قسمت اگر زهر اگر مل بالین اگر خار اگر گل

غمگین نباشم که باشد کوی رضا مسکن من

گر باد صرصر غباری انگیزد از هر کناری

گرد کدورت نگیرد آیینهٔ روشن من

تا عشق و رندیست کیشم یکسان بود نوش و نیشم

من دشمن جان خویشم گر او بود دشمن من

ملک جهان تنگنایی با عرصه همت ما

خلد برین خار زاری با ساحت گلشن من

پیرایه خاک و آبم روشنگر آفتابم

گنجم ولی در خرابم ویرانه من تن من

ای گریه دل را صفا ده رنگی به رخسار ما ده

خاکم به باد فنا ده ای سیل بنیان کن من

وی مرغ شب همرهی کن زاری به حال رهی کن

تا بردلم رحمت آرد صیاد صید افکن من

 

دلم تنگ حرم شده رضا جان 

حرم لازمم میدونی که 

قسمتم کن کارم حل بشه و بیام که دل تنگم.. 

والسلام 

یا حق 

۰۹ مهر ۹۹ ، ۰۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

گذر از آخرین ها

به نام آرام بخش جان 

 

یه وقتایی از بعضی کارهای خودش آدم عصبی میشه که چرا آخه اینجوری میکنی ولی خب اگه آدم میتونست عاقبت و ببینه و حکمت خدارو در نظر بگیره بهتر میتونست رفتار و عمل کنه خب اینم به نوعی یه ویژگی برای ما به حساب میاد

چن وقت نبود که امین یه متنی برام خوند عنوانش این بود (شاید آخرین باری که از دوستانت جدا میشوی و میحگخندی ندانی آخرین بار است آنها رامیبینی)

یادمه درجا بش گفتم پس ممد بیخیال همچی باید بود و  از لحظه های کنار هم بدون چون و چرا و حرف بیخود  استفاده کرد

الان چن روزه از اون حرف گذشته و از یکی از دوستان که یادم نیست آخرین بار کی جمع بودیم و فوتبال زدیم کی بود خبر رسیدد

خبری که کاش نمی‌رسید بازم خداروشکر که زنده موند ولی واقعا ناراحت روحیه اشم، تصادف کرده و رفیقش کنارش جون داده خودشم بیمارستان

وقتی بازی میکردیم تو بچگی همیشه هم تیمی بودیم به ندرت روبرو هم بازی میکردیم 

باید وایسی رفیق تو میتونی و خوب میشی، خدایا کمکش کن وایسه کمکش کن فراموش کنه و..... 

کاش میشد از اتفاق، رفتار، آینده از خیلی چیزا خبر دار بود و جلوش و گرفت 

بازم شکر بازم شکر

خدایا نهان و آشکار همه در دست شماست میدونم هوامون و دارید ولی کسی و جز شما نداریم

و اما مردی برای تمام فصول داریوش و شعری برای شناخت 

عشق 

عشق به شکل پرواز پرنده ست
عشق خواب یک آهوی رمنده ست
من زائری تشنه زیر بارون
عشق چشمه آبی اما کشندست
من میمرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده عشق از تا قیامت هر لحظه زندست
من میمیرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده ست
تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصه ها بسپار
صدا کن اسممو از عمق شب از نقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
من راهی شدم نگو که زوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده...

 

 اینم باشه تقدیم کسایی که بهشون مدیونم شهدا، به خصوص گمنام با مرام و رفیق بی منت

الهی راضیم به رضای شما 

یا حق

۰۵ مهر ۹۹ ، ۰۱:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام