حرف دل

میروم دور از همه با دنیای خود خلوت کنم باید اخر من به این بیگانگی عادت کنم

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

لحظه بهار

به نام آرام بخش جان 

17دقیقه دیگه تا شروع سال نو و قرن جدید باقی مونده

سفره هفت سین در حال آماده شدن هست و احوالات بسیار معنوی 

لحظات تحویل سال میشه حس کرد نزدیکی خدا حتی بیشتر از رگ گردن 

خدا که باشه و ما هم با اون باشیم غم نیست، ناراحتی نیست هرچه هست مهر و محبت است

مهم تر از همه تو این لحظه ها دعاست، دعا برای دست های زحمت ش پدر، غم های مادران، سلامتی مردم، سلامتی دل و هرچه که خوب باشه و نیکو

99سال خوبی نبود ولی ما محکوم به ساختن 1400هستیم 

این لحظه ها عقده دلتنگی خودت و باز کن گریه بد نیست 

گریه کن چون خدا تو اون لحظه نزدیک تر از هر لحظه است 

خدا میبینه، میشنوه دعات و گریت و حرف دلت و

آخرین طبیب خداست، آخرین دوا خداست 

دعا کنید به درگاه حضرت عشق 

عیدتون مبارک خیلی خیلی هم مبارک 

التماس دعا 

 

 

تو آخرین طبیبی که لحظه های آخر به داد من رسیدی

تو نوری از خدائی که پیغام خدا را به گوش من رساندی به روح من دمیدی

زیباترین بهاری پایان انتظاری برای منه تنها تو یک حریم امنی

 

تو بهترین دوائی برا ی خستگیهام من کوله بار عشقو تا پای جان کشیدم

در زیر سایه های خوش باوری خزیدم اما یه قلب ساده ندیدم که ندیدم

حول حالنا الی احسن الحال

۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

شقایق

به‌ نام‌ آرام بخش جان 

دلم مثل دلت خونه شقایق 

چشام دریای بارونه شقایق 

مثه مردن میمونه دل بریدن 

 ولی دلبستن آسونه شقایق 

شقایق درد من، یکی دوتا نیست 

آخه درد من از بیگانه ها نیست 

کسی خشکیده خون من رو دستاش 

که حتی یک نفس از من جدا نیست. 

 

شقایق وایی شقایق،

گل همیشه عاشق 

 

شقایق اینجا من خیلی غریبم 

آخه اینجا کسی عاشق نمیشه. 

عزای عشق غصش جنس کوهه 

دل ویرون من از جنس شیشه 

شقایق آخرین عاشق تو بودی. 

تو مردی و پس از تو عاشقی مرد 

تو رو آخر سراب و عشق و حسرت

ته گلخونه های عاشقی برد 

دویدیم، دویدیم و دویدیم به شب های پر از قصه رسیدیم. 

گره زد سرنوشت هامون و تقدیر،

ولی عاقبت ما از هم بریدیم 

شقایق جای تو دست خدا بود، نه تو گلدون نه توی قصه ها بود 

حالا از تو فقط این مونده باقی که سالار تموم عاشقایی

 

۲۲ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

دریا خاطرات زمان

به نام آرام بخش 

 

 

آهی کشید غم زده پیری سیپد موی،
افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه
در لا به لای موی چو کافور خویش دید:
یک تار مو سیاه؛
در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در خاطرات تیره و تاریک خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود
یک تار مو سپید؛
در هم شکست چهره محنت کشیده اش،
دستی به موی خویش فرو برد و گفت: «وای»!
اشکی به روی آیینه افتاد و ناگهان
بگریست های های؛
دریای خاطرات زمان گذشته بود،
هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید
در کام موج ، ناله جانسوز خویش را
از دور می شنید.
طوفان فرونشست... ولی دیدگان پیر،
می رفت باز در دل دریا به جست و جو...
در آب های تیره اعماق، خفته بود:
یک مشت آرزو!

۱۲ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

پدرانه

به نام آرام بخش جان 

وقتی وارد نجف میشی یه احساسی داری احساسی شبیه به آرامش، احساسی که قله به کوه داره در اوج و استوار، با تمام وجود می‌توان احساس پدری مولا علی نسبت به مارو حس کرد، نجف فقط مولا را پدر صدا میزدم، پدری که نفسش حق بود و هست، دلتنگی هاش و میشد از حال پیچیده در حرم حس کنی

احوالی که فقط چاه بروز اون و دیده بود و فاطمه زهرا 

پدر های ما و خود ما از وقتی زمین خوردن اسم مردی و بردن که کوه بود برای دوستان و خانواده، خشمگین بود برای بدخواه، عاشق بود و جان داد برای عشق 

 

اسمی که ما و پدرامون بردیم اسم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بود 

اسمی که  گفتن زمین خورده را بلند میکنه 

به قول آقاجون :بابا دست و بزار زمین و بگو یاعلی

یادمه از سختی های اوضاع جاد سخت دست و پام بسته شده بود 

آقاجون گفت بابا برا هرچی ناراحتی بسپار به مولا علی یه دخیل ببندی حل میشه

پدر ها سنگ صبوری و از امیرالمؤمنین به ارث بردن

عاشقی و از علی مشق کردن و در مردانگی مقلد علی شدن 

ما پدرانی از این رنگ داریم با هر شکل از تفکر و رفتار های خاص و حساسیت های دلسوزانه 

پدریعنی  بزرگ ترین اسطوره، بمب روحیه، غرور و شهامت،

و پدر یعنی عشق ترین عشق 

در پایان خدایا ظهور منجی و پدر و ولی نعمت ما را نزدیک فرما

تن های خسته پدر هامون سلامت بدار

توفیق خدمت و رضایت مندی والدین و به ما عطا کن 

یاعلی مدد

۰۸ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام