حرف دل

میروم دور از همه با دنیای خود خلوت کنم باید اخر من به این بیگانگی عادت کنم

۲ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

سراب

به نام آرام بخش جان 

 

داریوش نامه ای زیبا به نام 

 

سراب 

سراب رد پای تو، کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم


تو با دلتنگیای من، تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می کنم هستی

تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست، فقط تصویر می‌بینم

یه حسی از تو در من هست که می‌دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم

تو با دلتنگیای من، تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می‌کنم هستی

۱۹ آذر ۰۰ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

سپید و سیاه

به نام آرام بخش جان 

گاهی اوقات از روزگار که خسته میشم هیچی آرومم نمیکنه جز فکر کردن و سکوت  و یه لیوان چایی دارچین با چاشنیه داریوش 

مخصوصا اون آهنگی که میگه تو سفیدی من سیاهم، خسته گم کرده راهم

مثه این که تو این روزگار اون که سیاهه ماییم اینم یجورشه دیگه، بازم شکرش

اینم سیاه و سپید آرام بخش

 

 

تو خراب من آلوده مشو
غم این پیکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از یاد ببر
بهر من غصه بیهوده نخور

تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
تو به هر جا در پناهی
من به دنیا بی پناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم

نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم
به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم
چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم

تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم

شوق بودن بوده تنها اشتباهم اشتباهم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم

 

۰۸ آذر ۰۰ ، ۰۱:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام