به نام آرام بخش جان

دلتنگی حسی عجیب که حتی موقع شادی هات هم میاد سراغت و از اوج شادی میبرتت تو عمق عجیب سکوت و بی حرفی، اونجا میشه که فقط احساس میکنی باید کمی تنها باشی تو بتونی خودت و پیدا کنی، نمیدونم چیه ولی هرچی هست بده من خودم مشاور همه هستم اما مشاور خودش پشت این طوفان میمونه و درمونی براش پیدا نکرده، شایدم خودم اینجوری بهتر می‌پسندم به هر حال این نیز بگذرد، توکلت علی الحی الذی لایموت، که همیشه دمش گرم دستم و گرفت 

در پایان هم یه هندزفری و یه سکوت و یه ستار 

 

 

 

 

ای رگای آبیت چو بستر عشق

شراب هستی درون ساغر عشق

ای کلام آخر به دفتر عشق

نوشتمت به قلبم به شکل باور عشق

سر به سجده بردم برابر عشق

شدی تو اول عشق شدی تو آخر عشق

چشمت به من خندید عاشق تر از همیشه

گفتی قلب عاشقا یه لحظه هم جدا نمیشه

اشکای شوق تو بارون پشت شیشه

گل عشق و آرزو جوونه زد میونه بیشه

آری تو بودی  دیگر برایم چون خواب رویا نبودی

از ساحل عشق درریزان چون موج دریا نبودی

پرسیدم از تو بودی به یادم روزی که به ما نبودی

خندیده گفتی من باتو بودم یک لحظه تنها نبودی