به نام آرام بخش جان

چند وقته درگیر بودم و از بلاگ دور

خسته ام از مشغله روزگار، دنیا گاهی اونقدر دست انداز میندازه برات که فقط باید برای صاف کردن جاده پر دست اندازت تو دنیا بدوی و سر آخر هم میبینی که اون کاری که میخواد انجام بشه میشه و چه بدوی چه ندوی تهش همینه این تثبیت شده برا تو و زیاد قابل تغییر نیست

فقط محکومی به طرح راه حل برای سوال ها و مشکلاتت تا یکم نرم تر ازش عبور کنی

اصن بیخیال حیفه که تو خلوت هم از این چرت و پرت های روزمره حرف زد 

 

پیام بازرگانی : میگن دیگه نیستی اونی که بودی ولی خب یکی نیست بگه شما اونی بودی که من بخوام؟ میگه نه، پس چه انتظاری داری من همون آدم قبل بمونم

رفتار آدما به مرور عوض میشه مهم اینه ادم عوضی نباشه

 

امشب که دارم مینویسم یه شبه تا حدودی متفاوته تفاوتش هم اینه که باید دوباره برم یجا تنهایی زندگی کنم دیگه اسمش کار نیست، درس نیست اسمش خدمته اون جایی که چرت و پرت  به یادگار برا خودت میاری و دوسال از زندگیت عملا تباه میشه فقط تنها دلخوشیت بعد از سربازیته که یچی داری برا گفتن اگه خاطره خواستی بگی

طبق معمول هم که از شانس خوب ما یجا قراره بریم که فقط گرگ زوزه میکشه 😀😀😀همه اقبالشون اقبال لاهوریه ولی از ما داریوش اقبالی

بازم شکر اینم راضی ام به رضای خودت 🙏💓

یه خوبی داره زندگی سنتی و ده بیست سال گذشته برات تداعی میشه بدون موبایل و تکنولوژی زندگی کردن، باید چنتا کتاب ببرم بخونم وسط این همه چرت و پرت تکراری

کلهم خیرا

خدایا، دل های شکسته و تنها رو بخر

خدایا، ما مخلوقات فقط شمارا داریم

خدایا، گره های زیادی به کار مردم کشورمون هست خودت یه نظر بنداز به احوالات

خدایا، برای تمام نعمت هایی که دادی ممنونم برای نعمت هایی هم که نخواستی برامون ممنون،

خدایا ببخشمون اگر بد بودیم، اگر دلشکوندیم. اگه بیشتر میتونستیم و کم کاری کردیم، و.....

 

در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده فضا را

یاعلی مدد