حرف دل

میروم دور از همه با دنیای خود خلوت کنم باید اخر من به این بیگانگی عادت کنم

......

سلام خودم......

۲۰ آبان ۹۷ ، ۱۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

دلنوشته

سلام  خودم

یه هفتس بدجور درگیری ولی نکنه شکر خالقت و به جا نیار ی  میدونی که اخه حواتو داره

بلند شو مرد  زیادی مظلوم شدی ......

عقل و دلت و یکی کن درس داری میری از مولا مدد بیگیر

رفیق گذریه می گذره پس ........

زندگیتو دریاب محمد

کاشان و دریاب

جاد و دریاب

........دریاب

بروجلو به عقب زیاد نظر نکن

یاعلی بگو



حافظ بیا دوباره غزل کهنه رو بر انداز
شعرم حدیث تکرار تو بیا طرح دیگر انداز
بیا تا دوباره از چشمه غزل جرعه ای بنوشیم
همه کهنه بر کنیم از نو جامه تازه ای بپوشیم
به خونخواهی دل از جوهر و قلم خنجری بسازیم
به صد لشگر غزل فاتحانه تا قلب غم بتازیم





اینم برا این که خوب بشی سلطان

 یا علی مدد



۱۹ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

هفتگی

سلام این هفته تقریبا داره تموم میشه در حالی که اربعین بودو ولی بازم من نرفتم خیلی حرفا دارم  که باید چش تو چش اقا بهشون بگم

پیام قبلی رو موقع کنفرانسم گذاشتم نشد استاد نیومد و من خیلی جاخوردم  شکر هزار بار  شکر

این هفته درد دلم و به یه دوست گفتم  راهنمایی کرد دمش گرم ولی بازم جاکار داره

رفیق قدیمی برا اینطور وقتا خوبه

این ترم کارم خیلی سنگینه ای کاش به اون چه که میخوام برسم

خیلیا میگن ساخته نشدی ولی چرا ساخته شدم همین که سعی منی برا خدا کار کنی یعنی ساختگی

هفته دیگه بچه ها میان دوباره شلوغ بازاری میشه که نگو کسی که کنارم باشه  و مثه خودم باشه تقریبا نیست داخل اتاق ولی خوبه خوش میگذره

پروردگارم بازم مثی همیشه دمت گرم

۱۰ آبان ۹۷ ، ۰۳:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

کنفرانس ماشین dcکمپوند

سلام به خودم و بقیه امروز یعنی الان باید موضوعی که یه هفته میشه روش کار میکنم و کنفرانس بدم دیشبم 3 ساعت خوابیدم

ای کاش اوکی باشه اوکی بود خلاصشو  میزارم 

خدایا ذهنم و آرام کن


۰۶ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

تشکیلات من 3

خب سلام مجدد

خیلی و قت بود خاطرات و نزدم  چون هنوز درگیر همون تشکیلاتم درسته همون اسمی که روز فرم پرکردن بهش فکرمیکردم

رفتم سراغش در موردش کتاب خوندم ولی انصافا تا حالا به کسی نگفته بودم خلاصه کتاب های دکتر بهشتی و... ولی این حالت و داشتم در حالی که به خودم اجازه کارکردن نمیدادم میدونید یه جورایی میترسیدم چون احسان گفت کارش اعتیاد داره دیگه نمیتونی دل بکنی و یکم هم بچه های جاد و زیر نظر داشتم فعالیت ها عملکرد و... هر وقت سراغم میومدن یجوری میپیچوندم و یاعلی  ولی هنوز لزوم کار و هم برای خودم جا نداخته بودم  ولی یه مقدار تفکرم داشت سروسامان میگرفت  دوستی داشتم که وارد کار شده بود امسالم دوباره اومده اسمش هادیه گفتم محمد چرا دل دل میکنی ؟؟؟

چرا وارد کار نمیشی بهش خندیدنم گفتم کار مال تراکتوره هادی گذشت گنده لات جاد و آوردن کسی که بهش دانای کل میگفتن استاد امیر چ (بعدش به چ هم میرسم )

میومد با هام ساعت ها حرف میزد نمیدونم چرا ذهنم از گوش دادن به حرفاش ممانعت میکرد ؟!

بازم وارد کار نشدم ولی یه جزوه اصول تشکیلاتی میخوندم . تا امیر چ رو میدیدم ازش در میرفتم خیلی خنده داره نه؟

یه روز هادی گفت جشن داریم بیا کمک هرچی گفتم به من چه گوش نداد گفت :بیا رفتم  وارد تالار فیض دانشگاه شدم دیدم به به چه خبره یه لشگر خانم و آقا (دختر و پسر) در حال کار هستن برای جشن بهش میگفتن ده سالگی جادشون ده سالش بود آخی ....

تو دلم میگفتم : بدوید کار کنید ببینید چی میشه یه ربع بودم به همه چی گیر دادم  فضول بودم دیگه نمیتونستم ساکت باشم

حالا دیگه ساکت میشم بقیش بعدا انشاالله

۲۵ مهر ۹۷ ، ۲۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

بابالحوایج

سلام بر مولای مولا

امشب شب شهادت باب الحوایج امام جوادع هست 

اقای من شما رو به حق جوانیتان قسم میدهم حاجت های حقیری چون مرا نیز در نظر داشته باشید

گره ای بر دل و گره ای بر کار و... است  به حق پدرتان گره گشای ما شوید 

و حاجت دیگر اقا جان مرا بیش از پیش عاشق خود و پدرتان کنید 

ممنون از کرمتان

۲۰ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

تشکیلات من٢

تا اینجایی گفتم که رفتم برای همکاری با جامعه  اون روزا با خودم که خلوت میکردم دیدم انگار یه خرده حالم بهتره یه احساسی درونم بود یکی از دوستان بهم ز زد و ازم حال و اوضاع دانشگاه و پرسید از من بزرگتر بود ومن هر وقت سوال دانشگاهی داشتم ازش میپرسیدم گفتم .

خلاصه زنگ زد و گفت چه خبر؟ گفتم احسان یه جارو پیدا کردم که انگار خیلی حس خوبه بهم میده گفت کجا کفتم یه جایی هست بهش میگن  نمیدونم انجمن اسلامی یا جامعه اسلامی دقیق نمیدونم ولی یه اسلامی توش داشت گفت به به ای بر اون روحیت لعنت اینم جاست زود از ذهنت فراموشت کن مثه بختک میمونه بدبختت میکنه سیاسی میشی و... گفتم نه بابا منو دو دل کرده بود شب به حرفاش فکر میکردم ولی بازم گفتم اینجا جاییه که ارومم میکنه رفتم و فرم پر کردم بهم گفتن سوابق فعالیت و یه سری موارد دیگه وارد کن منم که محوعکس های شهدایی که روی دیوار دفتر نقش بسته بودم سریع فرم و پر کردم الماسیه داشت فرم و داخل پوشه میزاشت و توضیح میداد منم محوعکس شهید بهشتی بودم کسی کهاز پدر بزرگم که هم محله ای و همبازی شهید بهشتی بود از اوصافش شنیده بودم  شده بودم که گفت اقای ... گفتم مطیعی هستم گفت حواست  کجاست گفتم کی شروع کنم گفت چی رو گفتم فعالیت گفت همین الان  از الان تشکیلاتی هستی تشکیلات کلمه ای که منو حسابی مشغول کرد رفتم برای تحقیق 

دامه.مطالب در قسمت بعدی

۱۹ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

حال نامعلوم

ای عاشقان ای عاشقان گلایه دارم از زمان

نامردمی از هر کران اتش به دل ها میزند


حال نامعلوم را نمیشناسم ولی خوب میدانم هدف اصلی افرینش همین حال است و بس 


این روزها درگیر زندگی و حال نامعلومم نمیدانم که کدام یک در این نبرد پیروز است 


محسن حججی هم حال نامعلومش پیروز شد ولی من کجا و محسن کجا


خدایا توفیق  ساخته شدن و بعدشم شهادت و بهم بده

۱۹ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

تشکیلات من

روز اولی که پابه دانشگاه گذاشتم گیج و گم بودم  به همه سلام میکردم در هر اتاقی و میزدم  تا دوماه رو هوا راه میرفتم انگار یه چیزی منو تو دانشگاه قانع نمیکرد پس از گذشت یه دوران فوق طلایی در دبیرستان که دوران واقعا قشنگی بود پر از تحقیق و پژوهش و المپیاد و..  انگار دانشگاه منو اشباع نمیکرد پیش اساتید میرفتم صحبت میکردم ولی باز دنبال گم شدام میگشتم  یه روز در یه اتاق نسبتا کوچیک باز بود از لایه در نگاه انداختم یه پسر اصفهانی در حال  صحبت با تلفن بود سلام کردم و گفتم اینجا چیکار میکنید توضیحات نصفه و نیمه ایی داد از در که اومدم بیرون انگار یه حالت خاصی داشتم حالتی که توی این دوماه نداشتم  انگار گم شده ام و پیدا کرده بودم بعد یه روز دیگه رفتم گفتم اقا ببخشید گفت الماسیه هستم گفتم اقای الماسیه ببخشید چجوری میشه با شما همکاری کرد و...

قسمت اول خاطرات تشکیلات من 

ادامه دارد....

۰۵ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

عشق خدایی

از خدا گم شده‏‌ایم او به جستجوست‏

چون ما نیازمند و گرفتار آرزوست‏

گاهى به‏ برگ لاله نویسد پیام خویش‏

گاهى درون سینه مرغان به‏ هاى و هوست‏

در نرگس آرمید که ببیند جمال ما

چندان کرشمه دان که نگاهش به ‏گفتگوست‏

آهى سحرگهى که زند در فراق ما

بیرون و اندرون، زبر و زیر و چارسوست‏

هنگامه بست از پى دیدار خاکئى‏

نظاره را بهانه تماشاى رنگ و بوست‏

پنهان به‏ ذره ذره و ناآشنا هنوز

پیدا چو ماهتاب و به ‏آغوش کاخ و کوست‏

در خاکدان ما گهر زندگى گم است‏

این گوهرى که گم شده مائیم یا که اوست؟

۰۴ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام