به نام آرام بخش جان 

 

تجربه موندن تو تاریکی و تنهایی انگار شده عادت، وقتی همدمت فقط یه ماهه و خدایی که در آن نزدیکیست تو این موقه ها کاری نمیشه کرد جز زمزمه و خوندن حالا هرچی مناجات، کتاب، یا ترانه هایی که بعضیاشون و سالهاست گوش نکردم و ناخوداگاه میاد

مثه ترانه دلتنگی که یهو اومد بعد از چند سال ترانه ای که واقعا قشنگ و خاطره انگیز بود برام 

کاش کامل یادم مونده باشه 

 

دلتنگی

تو نیستی و صدای تو هوای خوب این خونست
صدای پای عطر گل صدای عشق دیونست
تو از من دور و من دلتنگ تو آبادی و من ویرون
همیشه قصه این بوده یکی خندون یکی گریون

همیشه قصه این بوده تو یک لحظه تو یک دیدار
یک زخم از زهر یک لبخند تمام عمر فقط یک بار
پس از اون زخم پروردن پس از اون عادت و تکرار
ولی نصف یه روح این ور یه نیمه اون ور دیوار
خودت نیستی صدات مونده صدات چشمام رو گریونده
دلم روی زمین مونده فقط از تو همین مونده

نفس های عزیز من صدای پای شب بو هاست
صدای باد و بوی نخل هوای شرجی دریاست
سکوت اینجا صدای تو هوا اینجا هوای تو
پر از تکرار این حرفم دلم تنگه برای تو

همیشه قصه این بوده یا مرگ قصه یا آدم
ته دریاچه های عشق میجوشن چشمه های غم
همیشه عشق یعنی ابر غروب و غربت بارون
تو در من جوشش شعری صدای اون لب بی روح
خودت نیستی صدات مونده صدات چشمام رو گریونده
دلم روی زمین مونده فقط از تو همین مونده

و... 

این نیز بگذرد 

یاحق