به نام آرام بخش جان 

تنهایی، سکوت، درد و تاریکی یعنی صدای شلیک گلوله و تمام

عناصری که دست در دست هم داد تا جوان 19ساله هم برجکی تو عین بهت و ناباوری خودش و خلاص کنه خیلی باید درد داشته باشی و مشکل که نتونی تحمل کنی و این همه فشار باعث شد متین 19ساله دست به اون کار بزنه و همه مارو تو بهت قرار بده

درعین خستگی و حین  تغییر شیفت  از برجک پایین اومدم و اون بالا رفت  و دیگه هیچ وقت پایین نیومد

تصورش واقعا سخته از این اتفاق دیروز تاحالا کلافم، چرا آخه چرا 

 

دیگه سرباز دیدید خواهشن نگید چندماه خدمتی سرکار چون برا بعضیا خدمتشون هر روزش یه عمره تو وقتی یجا پست میدی که تا چشم کار میکنه تاریکی ها روشنه و تو مجبوری فقط قدم بزنی و چشم رو هم نذاری خودتی و خدات بعضیا واقعا سختشونه مثه متین که این تنهایی و درد های دلش کار دستش داد 

وقتی جوری باد بیاد که بخواد از ارتفاع تورو پایین بندازه و تو باید از منطقه ات حفاظت کنی و امان از وقتی که بارونم بزنه تو این شرایط  دیگه یادت میره هوای بارونی دونفرس 

دیروز تو این شلوغی یه بنده خدا 18ساله اضافه شد اهل آرون بیدگل فقط مات مات نگاه می‌کرد میگفت من الان باید چیکار کنم، میشه خونه زنگ بزنم؟! 

رفتم کنارش گفتم نترس رفیق من هواتا دارم، کما زده بود بدجور میگفت من کجا اینجا کجا ولی باید کنار میومد 

میگفت میشه با شما بیام پست؟ کنارت باشم براش از خاطرات هلال گفتم، گفتم فلانی من هرکاری داشتی هستم پستتم هم خودم توجیهت میکنم تو فقط بیخیال داستان خودکشی و اینا بشو ولی خب هیچکس نمیتونست و همه قفل داستان بودن 

خلاصه یه شب و روز بیخودی بود که نگو 

خدایا صبر بده، صبر بده تو مشکلات کمرمون خم نشه چه پیرمون و چه جوون 

ولی خواهشن سرباز دیدید نگید چند ماه خدمتی یادش نیارید چقدر دهنش آسفالت شده تا رسیده به اون ماه، بماند که بعضی ها هم هتل میرن بجا خدمت و اصن حرفای من و نمیفهمن، دما 20درجه زیر صفر و برف و کولاک و پست و تنهایی محض و تاریکی و ندیدن 

بازم شکر که ما فقط تو رو داریم تو تنها ترین لحظه هامون، چشمت و ازما برندار عشق من 

اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا 

یاحق