به نام آرام بخش جان 

سکوت و تنهایی و تاریکی هرسه قشنگه، وقتی که نور مهتاب با ظلمات شب دست به یکی میکنه تا یکم مرهم باشه به زخم ظلمت دقیقا اون لحظه که نقاب کلاهت و میتونی تو سه قدمی خودت ببینی و دل خوش بشی به سایه بازی

اینا همش دیده ها و تجربه اس توی پست های شبانه حالا میخواد کوهستانی باشه میخواد بیابونی ولی هیچی کوهستانی نمیشه چون میتونی وسعت زیر پات و ببینی، میشه دید که چقدر زندگی در حال سپری شدنه و چراغ خیلی خونه ها شکر خدا روشنه چراغ بعضی خاموش  متاسفانه 

 

بگذریم که اگرم نخوایم میگذره 

تو تنهایی زمزمه میاد گاهی و بستگی داره حالت چطور باشه خیلی اوکی باشی شاد میاد حالات عادی هم که فرق نداره 

و اما زمزمه این شبا شده قلب ساعتی خواجه امیری 

 

میگه که..... 

توی قلب کوچیکم جاتو محکم میکنم
تا به تو اضافه شه از خودم کم میکنم
همه چیزم واسه تو چی بهم میدی به جاش
حرفتو راحت بزن نگران من نباش
من بمونم یا برم تو چجوری راحتی
قلب من وصله الان به یه بمب ساعتی
جز من ساده بگو کی برات تب کرده بود

واسه تو اتاقشو کی مرتب کرده بود
نفسم در نمیاد به کی میسپاری منو
بی تو تمرین میکنم تو جوونی مردنو
فاصله نگیر ازم که بری دق میکنم
با تو از این پنجره؛ شهرو عاشق می‌کنم
من بمونم یا برم؟ تو چجوری راحتی
قلب من وصله الان به یه بمب ساعتی
جز من ساده بگو کی برات تب کرده بود
واسه تو اتاقشو کی مرتب کرده بود

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج 

یاعلی