به نام آرام بخش جان 

دلمان بسی تنگ خانه بود و بالاخره پس از چند وقت فرصت شد بیام خونه

دیگه واقعا مارکوپولو شدم، کل فامیل و رفقا از بس زنگ زدن کجای بیایم ببینیمت گوشی و سوزوندن دمشون گرم خداحفظشون کنه مشتی هستن

 

به خودم اومدم امروز متوجه شدم 6اسفنده نزدیک عیدیم باورم نمیشه اصلا زمان از دستم رفته چه خوش بود کودکی و دوران نوجوونی چقدر ذوق رسیدن این ماه و داشتیم تا مدرسه را تعطیل کنیم و به بهانه کمک تو خونه تکونی بزنیم بیرون 

حالا آقا من میخوام خونه تکونی کنم اگه میشه بیخیال ما بشید مگه کسی ولت میکنه 

آقا هیچجا واقعا دیار آدم نمیشه اصلا رسیدم اصفهان حال کردم دلتنگ خیابونا بودم امشب تو این شب بارونی واقعا فقط با یه چرخ تو شهر کلی انرژی گرفتم دو ماه و نیم دور بودن و فرصت نداشتن خیلی حرفه خب 

بگذریم که اگه بخوایم نگذریم هم میگذره 

الهی راضی ام به رضای تو 

یاحق