به نام آرام بخش جان 

یک ماه تنهایی و خلوت فرصت مناسبی بود با تمام سختی ها و سرمای شدید، تایکم فرصت فکر کردن و پلن ریزی برای آینده داشته باشم خداروشکر تنهایی خوبی بود 

از همه سختی ها که بگذری همین که میتونی به هم آسایشگاهی هات کمک کنی اونا بتو کمک بدن واقعا قشنگه، درد و دلاشون، داستان های زندگیشون از همه رقم مذهبی و.... هرکس واقعا یه سرگذشتی داره یه زندگی که تفاوت انسان هارو همین مسیر ها و تفکرات نشون میده تقریبا از همه قشری رفیق دارم پزشک مهندس، کارگر تا یه نفر که 57سالش بود من فقط دوسنداشتم بهش کمک کنم

یچیزی برام مشهود بود اونم این که چقدر مهربونی میتونه تو ارتباط با دیگران جواب بده کاری که تلاش کردم از روزهای اول انجام بدم با اونایی که میرفتن تو لک دلتنگ بودن، دلتنگ خونه، همسر، نامزد یا حتی به قولشون رل هاشون حتی بعضیا رفیقاشون، بعضی هاشون واقعا گریه میکردن خب سخته بچه 3سالت و بزاری بری اونم دختر بچه شیرین زبون باباش

سعی کردم باهاشون گرم بگیرم ارومشون کنم آروم شدنشون منم آروم می‌کرد یه همچین وقتاس که میتونی روی رشد خودت کار کنی البته اینا زیاد رشد به حساب نمیاد فقط شناخته

بیخیال

فقط شکر خدا برای آنچه دادا و نداد

خدا خیلی بزرگه ما مرد باشیم خدا یه دنیا مردونگی رو میکنه

دمت گرم خداجون

کمک کن نامردی هامون و جبران کنیم

به عظمتت ببخش 

 

کمی هم خاطره بازی باشه خاتمه متن ما 

 

همه برمیگردن از هرجا که باشن شبا سوی خونه هاشون

حتی اون کبوترها میان غروبا  سوی آشیونه هاشون

منم اون غریب و تنها که یه اشیون ندارم

یه ستارم به شبها تو یه آسمون ندارم

ای دریغا اشک سرد روزگارم بی قرارم بی قرارم

چه کنه دلی که تنهاست توی شهر خود غریبه

دلی که از محبت توی دنیا بی نصیبه

منم اون غریب و تنها که یه اشیون ندارم

یه ستارم به شبها توی آسمون ندارم

ای دریغا اشک سرد روزگارم بیقرارم بیقرارم بیقرارم