به نام خدای مهربانم

درواقع الان داشتم نگاه میکردم دیدم وبلاگه دوسالگی خودش و رد کرده 

دو سال از تصمیم برای نوشتن گذشت 

کاش یکی می‌بود دست نوشته هام و تایپ می‌کرد تا بزنم تو وبلاگ 

کلی کاغذ برای موضوعات تشکیلاتی کلی برای اخلاق تشکیلاتی یه عالمه شعر و دلنوشته و.....

ولی نوشتن برام آرامش بخش ترین کار دنیاست به نظرم افکارتونم بنویسید چون فکر تو لحظس و با موضوع بعد دیگه اون فکر، ایده یا هر چیز دیگه نیست

خب بگذریم طوری گفتم که انگار نویسنده بزرگ قرنم 😄

اگه یه نگاهی بندازیم به دهه های گذشته و افکار و احساسات مردم لا اقل تو کشور خودمون تفاوت نسل و خیلی راحت میشه دید 

نسل های قبل اعتمادشون قوی تر بود سادگی و تو چشماشون میشد دید 

عاشقی براشون یه معنی دیگه داشت بش میگفتن خاطرخواهی خاطر و میخواستن یعنی به باطن دل میبستن 

به آدم خوش اخلاق و دست ودل باز و خنده رو میگفتن داش مشتی به آدمی که دروغ گفتن بلد نبود میگفت صاف و خاکی 

هرکی قوی بود پهلوون میشد و لوتی 

مرد سرش و زیر می انداخت و جلو میرفت بش میگفتن غیرتی 

کسی کارش و دقیق و درست انجام می‌داد متعصب بود ولی الان کجاست 

کجاست اون همه زلالی؟؟؟!!!

خاطرخواهی و هجران و..... به رل و کات  و کرش و... رسید 

کسی اگه دست ودل باز بود و خنده رو دیگه داش مشتی نیست خله دیوونس

دروغ نگفتی دیگه خاکی نیستی بت میگن: سیاس یه کاسه ای زیر کاسش هست

هرکی قوی شد لات میشه و لختی خبری از لوتی نیست 

مرد سرش و زیر بندازه و هواسش به ناموسش باشه عقب افتاده شد و دشمن حقوق زنان 

کسی درست کار کنه و کم کاری نکنه دیگه متعصب نیست پاچه خاره و چاپلوس 

حالا باید روزی صد دفه بگی دوست دارم تا حتی رفیقت بفهمه دوسش داری دیگه زنت که پیش کش 

قبلا چشما خیلی حرف می‌زد 

چرا حالا حرف نمیزنه 

نریم با این افکار جلو 

لوتی باشیم متعصب باشیم تا چاپلوس غیرتی باشیم تا عقب افتاده 

با زبونمون اینقدر حرف نزنیم 

بزاریم چشم ودل حرف بزنه 

بزنیم تو کار قدیما تا حالمون خوب باشه با هم صاف باشیم اعتماد کنیم

والا این راه داره میبرتمون به سمت زندگی ربات ها 

 

اینم یه خلاصه از یه دست نوشته و دل نوشته 

خدایا اول و آخر شمایید و من محتاج 

و چشم محتاج همیشه به دست حاتم 

به امید یه هفته عالی برای همه 

الهی به امید خودت 

یاعلی مدد