سلام


خیلی وقته که نیومدم اینجا  دلم بد جور هوای نوشتن و کرده اینقدر حرف برای نوشتن دارم که نگو  مرتضی رو پروفایلش پارسال زده بود زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکوت که عهد عهد غم است و زمان زمان سکوت  توی اون زمان خیلی باهاش حال میکردم ولی الان نننننننه


این چند روز اینقدر درگیر بودم که وقت نکردم ساک کتاب ها م باز کنم فقط ساک دستیم که پرونده ها و مدارک جاد و ...... بود و باز کردم

تیر ماهم رسید ماهی پر از خاطره انگار برام نوشته شده اتفاقات عجیب و قشنگ  غمناک و.....از رفتن به مکه بگیر که دقیقا 15 یا 16 سال پیش یه همچین روزی اتفاق افتاد تا تولد خیلی از اطرافیان خلاصه تیر ماه خبی بوده خداروشکر


کاشون دیگه پرونده سال تحصیلیش تموم شده و باید بریم واسه تابسون و اوووووه کلی کار پیش رو میگن خیلی گرمه خدا به دادم برسه خدا به داد برسه براهمچیی



وای چقدر حرف دارم خدایا چیکار کنم ولش کن میگذرم  ولی خب باید بنویسم رو کاغذ

ولی فقط در همین حد که یادمون رفته اهداف والای زندگی و اخلاق و مردونگی و .....................غرور نابود کرده همه رو غرور بی جا


خدا رو شکر فقط همین واقعا  خدا ارام بخش تمام لحظه های ادمه شکر که هستی آخدا


یکمم شعر

نه به ابر نه به آب نه به آبیه آسمان بلند       من مناجات درختان را به هنگام سحر

نفس پاک شقایق را در دامن کوه  رقص عطر گل یخ را با باد

همه را میبینم میشنوم .

من به این جمله نمی اندیشم  به تو می اندیشم .



معین سنه  1368


بریم برا دعا


خدایا ما بدیم ولی ظهور و نزدیک کن مردم خوبن دارن اذیت میشن

خدایا کمک کن درست باشیم

خدایا دل همه رو خوش کن

در پایان الهی و ربی من لی غیرک


یاعلی مدد