حرف دل

میروم دور از همه با دنیای خود خلوت کنم باید اخر من به این بیگانگی عادت کنم

آغاز تنهایی

به نام آرام بخش جان

چند وقته درگیر بودم و از بلاگ دور

خسته ام از مشغله روزگار، دنیا گاهی اونقدر دست انداز میندازه برات که فقط باید برای صاف کردن جاده پر دست اندازت تو دنیا بدوی و سر آخر هم میبینی که اون کاری که میخواد انجام بشه میشه و چه بدوی چه ندوی تهش همینه این تثبیت شده برا تو و زیاد قابل تغییر نیست

فقط محکومی به طرح راه حل برای سوال ها و مشکلاتت تا یکم نرم تر ازش عبور کنی

اصن بیخیال حیفه که تو خلوت هم از این چرت و پرت های روزمره حرف زد 

 

پیام بازرگانی : میگن دیگه نیستی اونی که بودی ولی خب یکی نیست بگه شما اونی بودی که من بخوام؟ میگه نه، پس چه انتظاری داری من همون آدم قبل بمونم

رفتار آدما به مرور عوض میشه مهم اینه ادم عوضی نباشه

 

امشب که دارم مینویسم یه شبه تا حدودی متفاوته تفاوتش هم اینه که باید دوباره برم یجا تنهایی زندگی کنم دیگه اسمش کار نیست، درس نیست اسمش خدمته اون جایی که چرت و پرت  به یادگار برا خودت میاری و دوسال از زندگیت عملا تباه میشه فقط تنها دلخوشیت بعد از سربازیته که یچی داری برا گفتن اگه خاطره خواستی بگی

طبق معمول هم که از شانس خوب ما یجا قراره بریم که فقط گرگ زوزه میکشه 😀😀😀همه اقبالشون اقبال لاهوریه ولی از ما داریوش اقبالی

بازم شکر اینم راضی ام به رضای خودت 🙏💓

یه خوبی داره زندگی سنتی و ده بیست سال گذشته برات تداعی میشه بدون موبایل و تکنولوژی زندگی کردن، باید چنتا کتاب ببرم بخونم وسط این همه چرت و پرت تکراری

کلهم خیرا

خدایا، دل های شکسته و تنها رو بخر

خدایا، ما مخلوقات فقط شمارا داریم

خدایا، گره های زیادی به کار مردم کشورمون هست خودت یه نظر بنداز به احوالات

خدایا، برای تمام نعمت هایی که دادی ممنونم برای نعمت هایی هم که نخواستی برامون ممنون،

خدایا ببخشمون اگر بد بودیم، اگر دلشکوندیم. اگه بیشتر میتونستیم و کم کاری کردیم، و.....

 

در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده فضا را

یاعلی مدد 

۰۲ دی ۰۰ ، ۰۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

سراب

به نام آرام بخش جان 

 

داریوش نامه ای زیبا به نام 

 

سراب 

سراب رد پای تو، کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم


تو با دلتنگیای من، تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می کنم هستی

تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست، فقط تصویر می‌بینم

یه حسی از تو در من هست که می‌دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم

تو با دلتنگیای من، تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می‌کنم هستی

۱۹ آذر ۰۰ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

سپید و سیاه

به نام آرام بخش جان 

گاهی اوقات از روزگار که خسته میشم هیچی آرومم نمیکنه جز فکر کردن و سکوت  و یه لیوان چایی دارچین با چاشنیه داریوش 

مخصوصا اون آهنگی که میگه تو سفیدی من سیاهم، خسته گم کرده راهم

مثه این که تو این روزگار اون که سیاهه ماییم اینم یجورشه دیگه، بازم شکرش

اینم سیاه و سپید آرام بخش

 

 

تو خراب من آلوده مشو
غم این پیکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از یاد ببر
بهر من غصه بیهوده نخور

تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
تو به هر جا در پناهی
من به دنیا بی پناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم

نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم
به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم
چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم

تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم

شوق بودن بوده تنها اشتباهم اشتباهم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم

 

۰۸ آذر ۰۰ ، ۰۱:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

قانون روزگار

به نام آرام بخش جان 

شروع متنم و میخوام با شکر خدای مهربان آغاز کنم که الان درهای رحمت خودش وباز کرده روی شهرم و نم نم رحمت بیکرانش طراوت بخشیده به کوچه های خشک و درخت های از پاییز خسته شهر، شکرت کننده ی تمام کار های نشد

اما بعد...

زمان هر وقت که به جلو میره یعنی وارد مرحله دیگه ای از زندگی میشی و این مرحله باید بازی جدیدی و انجام بدی با شرایط و قوانین خاص خودش

یادم میاد زمانی که برای مجمع های اتحادیه جاد میرفتم یه شب آخر شب به عادت بی خوابی هام تو حیات خرابه مانند اتحادیه به قوانینی که افتضاح بود ولی برای تحمیل طیف خودشون میخواستن ابلاغ کنن فکر میکردم

پسری ترک زبان بود از مراغه با لهجه و گویش ترکی فارسی خودش گفت :به نظر اعصابت خورد میاد؟!

من همین جمله اول و گفتم گفتم هرچی بیشتر جلو میرم تو تشکیلات میبینم یه سری قوانین جدیدی من درآوردی برات ایجاد میکنن که تو مجبور به اجرایی تا بری مرحله بعد، گفت : خب قانون و دور بزن اگه نمیخوای بری مرحله بعد.

اجبارا تو اون برهه کردیم و شد و کسی هم نفهمید

ولی روزگار وقتی یه بازی برات میچینه میگه دور بزنی بیشتر سخت تر میشه برات فقط باید بسازی با قانون با مشکل با دست انداز ولی نامردی اینجاس براش امتیازی مثه طاقت قرار نمیده که اگه طاقت نداشتی بتونی انصراف بدی میگه یا میزارمت تو این مرحله یا بساز و برو جلو، برای هم گاهی میمونی تویه مرحله، تویه زمان

بگذریم.

یکم بریم تو کار شعر

شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستم-

حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم، نتونستم

من بتو هرگز نگوفتم باتو بودن آرزومه

-نقشه اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومه

نیومد روی زبونم که بگم بیتو چی هستم-

که بگم دیوونتم من زندگیمو بتو بستم

 

شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستم

-حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم، نتونستم

 

تو رو دیدم مثله آیینه، توی تنهایی شکستی

-من کلامی نمیگفتم که برام زندگی هستی

نمیدونستی که چون گل توی قلب من شکفتی-

چشم تو پر از گلایه،اما هرگز نمیگفتی

من بتو هرگز نگوفتم باتو بودن آرزومه-

نقشه اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومه

 

شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستم-

حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم، نتونستم

 

نیومد روی زبونم که بگم بیتو چی هستم-

که بگم دیوونتم من زندگیمو بتو بستم

شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستم-

حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم، نتونست

۱۵ آبان ۰۰ ، ۰۰:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

راه زندگانی

به نام آرام بخش جان 

در راه زندگانی

 

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

 

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را

 

به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم

که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

 

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی

چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

 

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی

که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را

 

سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل

خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را

 

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده

به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را

 

به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان

خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را

 

نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن

که از آب بقا جویند عمر جاودانی را

۰۴ آبان ۰۰ ، ۰۰:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

پاییزانه

به نام آرام بخش جان

 

بعضی وقتا خدا اونقدر دوست داره که تا میبینه داری عقب گرد میکنی یه دست اندازی تو زندگیت میزاره که یادت نره می هستی و یکی هست که خیلی خیلی دوست داره

همیشه توی زندگیم گفتم و میگم خدایا راضیم به رضای خودت تو بهتر میدونی چی به چیه چه کاری به صلاحه چه کاری برات به صلاح نیست وهزار یک ندانسته ای خدا میدونه و برات جوری میچینه که به صلاحت باشه 

واقعا شکرت که اینقدر هوای بنده هات و داری، شرمنده از این که ما گاهی دور میشیم و عقب گرد میکنیم از اون خطی که خودت دوسداری و از شما غافل میشیم 

و اما بعد الان چند دقیقه دیگه مهر ماه تموم میشه و میریم به آبان ماه دقت کردید اگه مهر و به آبان بچسبونی میشه مهربان؟! 

پاییز قشنگ ترین فصله به نظرم فصل آرام و گرم درعین سردی پر از رنگ های مختلف و گرم که باعث دلگرمی  و عبرت از سرانجام ها میشه 

خلاصه که به قول حجت اشرف زاده پاییز عاشق است

فردا مجدد هفته دیگه ای آغاز میشه که به نظر هفته کاری سخت و پر حاشیه باشه که امیدمون و به خدا میدیم و بس 

به قول سردار کلهم خیر... 

الهی نگاه مهربونت و آنی از بندگانت نگیر 

امین 

یاعلی مدد

 

۳۰ مهر ۰۰ ، ۲۳:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

شمع نیمه جون

به نام آرام بخش جان

 

 

شمع نیمه جون

 

مثل شمع نیمه جون داره می سوزه تنم

کسی باور نداره این تن خسته منم
خیره مونده به افق چشم انتظار من

هم زبون شعله هاست داد من هوار من
قصه زندگی من قصه ماه و پلنگ

قصه رفتن و موندن قصه شیشه و سنگ
شب به پایان نرسونده شعله آخر من

صبح صادق ندمیده روی خاکستر من

شعله از سرم گذشت آشنایی نرسید

قطره قطره شد تنم در فضای شب چکید
هرچه گفتم نشنید کسی جز سایه من

تو که با من می میری سایه فریادی بزن

بی صدا سوختم و ساختم در دل این شب درد

از تنم چیزی نمونده غیر خاکستر سرد

غیرتم میکشد اما روشنی بخش شبم

میرسم به صبح صادق با همه تاب و تبم
مثل شمع نیمه جون لحظه لحظه جون به لب

داره می سوزه تنم بی صدا در دل شب
اوج التهاب من آخرین لحظه شب

پیک صبح شب شکن می رسه خنده به لب
تا شب از پا ننشست صبح صادق ندمید تنم آسوده نشد تا به آخر نرسید

۰۶ مهر ۰۰ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

پاییز

به نام آرام بخش جان

 

بازهم پاییزی دیگر از راه رسید با صدایی سوزناک و تن‌پوش زرد درخت های کهن پارک محله هنوز یک روز نیست که از پاییز میگذره ولی امروز دیدم درخت های پارک برگ ریزون و شروع کردن، شاید اونا خیلی خیلی منتظر پاییز بودن که با رسیدن موعد مقرر رفتن برای جشن پاییزی خودشون

ولی احوالات من الان پاییزیست، دلم برای حرم تنگ شده چند روز دیگه اربعینه و هیچ خبری نیست از رفتن، دوساله که عطر حرمش و حس نکردم، خیلی جای خوبیه، آرام بخش ترین مکان برای حس کردن رفیقی چون امام حسین

اینم از جمله مصلحت های الهی و خواست خودشه که امسال هم راه حرم آنچنان باز نشد

حال دلم برای جوانی گرفته که درگیر عشق شده همکاری باحال و خوش خنده که حسابی رفته تو لک دلم خیلی میخواد یه کاری براش انجام می‌دادم ولی هیچ کاری از دستم بر نمیاد فقط میتونم دل داریش بدم و اوضاع و یکم براش مرتب کنم

خب بگذریم بریم یکم برای دعا

خدایا به حق لطف و کرامتت ریشه ظلم و ستم و بیماری و بکن هر آن کسی که درگیره با این ویروس لعنتی  و خودتت لباس عافیت بهش بپوشون

خدایا به برکت نام امام حسین خودت حافظ این دانش آموزان و معلم هایی باش که امسال قراره بعد از دوسال در مدرسه هارو بازکنن و شروع به یادگیری و کار کنن

خدایا به حق مهربونبت واسط عشق جوون های ما باش و خیلی هوا‌شون و داشته باش

در پایان هم ظهور آقا امام رمان عج الله تعالی فرجه الشریف و خیلی خیلی نزدیک فرما

به امید لطف کرمت

یا علی

۰۲ مهر ۰۰ ، ۰۱:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

شبانانه

به نام آرام بخش جان

 

وقتی از روزگار انتظارت و بالا میبری یعنی داری از وضعیت امروز خودت ناراضی میشی، یعنی دیگه به این که هستی و این که داری راضی نمیشی

در برخورد با دیگران هم همینطوره بیشتر ناراحتی ها و کدورت ها از اینجا. میاد که خودت و بیشتر ازبقیه میدونی و با یه تلنگر میرنجی ولی انتظار خودت و از دیگران کمتر کن، هرچی هستی برای خودت باش،سعی کن باعث رنجش دیگران نباشی و خیلی زود از رفتار ها ناراحت نشی چون اگه این حالت پیش بیاد بدون کلی زمان از دست دادی و هیچی به هیچی

اما از این نکته که بگذری، یه دنیا حرف نگفته برات میاد وسط حرف هایی که فقط گوش خودت برای شنیدنش حاضره و شاید شنیدنش برای دیگران خو‌ش آیند نباشه.  راسی با اینجور حرف ها باید چیکار کرد!!؟؟

اینارو باید کجا نگهداشت؟ یا کجا ریخت که اگه باعث آرامشت شدن بتونی ازبرشون کنی یا اگه باعث ناراحتی اند بریزیشون دور و اصلا بهش فکر نکنی!؟

 جوابش با شما، من جوابی براشون پیدا نکردم و هنوز از ترکیب هردو بهره می برم 

دنیا خیلی بی وفا تر از این حرف هاست که  بهش دلخوش بود، دلخوش بودن به این دنیای پر دغدغه امروز یعنی فرو رفتن در گرداب افکار زخمی آن هم زخمی که روز به روز ممکنه کاری تر بشه، پس بهتره زیاد دلخوش بهش نباشیم

با نشاط باشیم، کار کنیم، مفید باشیم ولی دلبسته و شیفته نباشیم خلاصه دور از جون بقیه  خودم و میگم آماده باشیم برای رفتن اگه نوبتمون شده راحت بریم با یه لبخند با یه رضایت و آرامش

تمام

اللهم عجل لولیک الفرج 

۲۶ شهریور ۰۰ ، ۰۲:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام

یخ زدم

به نام آرام بخش جان

ساده بود دل کندن از اون همه خاطره برات

الان خوبی بی من خوش میگذره آروم شبات

 

توی دست های من گل نبود پوچ شد

شیرین بود خنده هات زندگیم دود شد

 

گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم

چشامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی

 

قرار بود این موقع باشیم کجا ببین حالا کجاشیم

 

گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم

چشامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی

 

قرار بود این موقع باشیم کجا ببین حالا کجاشیم

 

اتفاقی یه روز رد شدم از اون خیابون

دیدمت یخ زدم چه پیر شدیم ما هر دوتامون

 

ساده بودم برات زندگیم سخت شد

گریه کردم که تو زندگیت تلخ شد

 

گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم

چشامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی

 

قرار بود این موقع باشیم کجا ببین حالا کجاشیم

 

گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم

چشامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی

 

قرار بود این موقع باشیم کجا ببین حالا کجاشیم

 

۱۷ شهریور ۰۰ ، ۲۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خروشان آرام