به نام آرام بخش جان
چقدر دلم چرخش زبان تندی که سر سبزم به باد داد را میخواهد
سری که سبز بود و به باد رفت
فقط گله از خزان نامرد دارم که سر سبزی برایش بی اعتبار است
حالا نه دیگر سر سبز مانده نه زبان تند، فقط خزان است؛ و خزان تا آخر عمر بر پر سر های سبز ولی سبز سبز، رنگ زرد و خشکی میزند
سر سبز را باور ندارم من به سر سبزی بد بین شده ام
سبزی یکبار مهمان است و بار دیگر بهار حاصل از گلخانه هاست
سر سبز دل است و سبزی عاشقی
خزان، روزگار و خدایی که نمیخواهد آنچه را که تو میخواهی
سهم ما از روزگار فقط امید شد به آینده و توکل
خب باغبان برای سرسبزی منتظر بهار است
من هم مثل بقیه باغبان ها امیدی به بهار ندارم چون نشانی در خزانش نیست
بهار رحیم، مراقب دل های سبز، صحیح و تازه باش
اللهم اجعل عواقب ربیعهم خیرا